داستانهای آموزنده در نکوهش اسراف (۳)
۹- اعتراض شدید ابوذر به اسرافکاری عثمان و معاویه
ابوذر غفاری که پیامبر(ص) درباره او فرمود: «آسمان سایه نینداخت و زمین به پشت نگرفت مردی را که راستگوتر از ابوذر باشد». در عصر خلافت عثمان مکرّر به عثمان اعتراض شدید میکرد. اعتراض ابوذر بیشتر دو مورد بود:۱- چرا عثمان بیتالمال مسلمانان را به دلخواه خود حیف و میل میکند؟ ۲- چرا آن همه اسراف و حاتمبخشی مینماید.
عثمان تصمیم گرفت ابوذر را از مدینه اخراج کند، او را به شام (دمشق) تبعید کرد، تا در آنجا زیر نظر معاویه، سکوت کند.
ولی ابوذر در شام نیز همان اعتراضها را به معاویه میکرد و هر روز در انظار مردم، معاویه را نهی از منکر مینمود، وقتی که کاخ سبز و پر تجمّل معاویه را میدید، خطاب به معاویه میگفت:
«اِن کَانَت هَذِهِ الدَّارُ مِن مَالِ اللهِ فَهِیَ الخِیَانَةُ، وَ إِن کَانَت مِن مَالِکَ فَهَذَا الإِسرَافُ؛
اگر این خانه از مال خدا (بیتالمال) ساخته شده، خیانت کردهای و اگر از مال شخصی خودت ساخته شده، اسراف نمودهای».
اعتراضات ابوذر باعث شد که معاویه او را با شکنجه و آزار به مدینه بازگردانید، در آنجا هم ابوذر به اعتراضهای خود نسبت به عثمان ادامه داد. عثمان ناگزیر او را به بیابان سوزان ربذه تبعید نمود. او مدّتی در آنجا بود، تا مظلومانه و غریبانه به شهادت رسید، مرقد مطهّرش در همان ربذه است».[1]
۱۰- نکوهش شرکت در مهمانی اسرافکاران
عثمان بن حُنَیف فرماندار بصره از طرف امیر مؤمنان علی(ع) بود. یک روز ثروتمند اسرافکاری او را به ناهار دعوت کرد. او این دعوت را پذیرفت و به خانه او رفت و در کنار سفره بسیار رنگین او (که نشانههای اسراف آن دیده میشد) نشست، علی(ع) از این ماجرا آگاه شد، نامه مشروح و تندی برای عثمان بن حُنَیف نوشت و او را به شدّت سرزنش کرد.
در فرازی از این نامه آمده:
«وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ، وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ، فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ؛
من گمان نمیکردم تو دعوت جمعیّتی را قبول کنی که نیازمندانشان ممنوع و ثروتمندانشان دعوت شوند، به آنچه میخوری بنگر (آیا حلال است یا حرام؟) آنگاه آن چه حلال بودنش برای تو مشتبه بود از دهان بینداز و آن چه را به حلال بودنش یقین داری از آن بخور».
و در فراز دیگر از این نامه آمده:
« ... هیهات که هوا و هوس بر من غلبه کند تا غذاهای لذیذ را برگزینم، در حالی که ممکن است در سرزمین حجاز یا یمامه کسی باشد که حتّی از دسترسی به یک قرص نان عاجز باشد. آیا من با شکمی سیر بخوابم، در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه و جگرهای سوزانی باشند؟»[2]
۱۱- شهید کمخرج
یکی از سرداران قهرمان صدر اسلام «زید بن صوحان» است. او از اهالی کوفه و از اصحاب رسول خدا(ص) به شمار میآمد و همواره در کنار رزمندگان شجاع در سپاه اسلام میدرخشید.
او در جریان جنگ مسلمانان با مردم نهاوند (در زمان خلیفه دوّم) جزء سربازان اسلام بود و در همین جنگ یک دستش قطع گردید.
او از شیعیان خاصّ حضرت علی(ع) بود و در عصر خلافت آن حضرت، از دستیاران باوفا و مخلص او به شمار میآمد، سرانجام در جنگ جمل در رکاب امام علی(ع) به شهادت رسید.
قبل از شهادت، در بصره در آغاز جنگ جمل، به حضور علی(ع) آمد و عرض کرد: «من در این جنگ کشته میشوم».
امام علی(ع): به چه دلیل؟
زید گفت: در عالم خواب دیدم دستِ بریدهام (که در جنگ نهاوند قطع شد) از آسمان به زمین آمد و مرا به طرف بالا کشید.
همانگونه که تعبیر کرده بود، همان واقع شد، زید به میدان دشمن رفت و همچنان جنگید تا در خون خود غلتید و در آستانه شهادت قرار گرفت.
حضرت علی(ع) به بالین او آمد و او را چنین توصیف کرد:
«رَحِمَكَ اللَّهُ يَا زَيْدُ قَدْ كُنْتَ خَفِيفَ الْمَئُونَةِ، عَظِيمَ الْمَعُونَةِ؛
ای زید! خدا تو را رحمت کند، همانا تو کمخرج و پرعمل بودی» (خرج کم داشتی ولی کمک تو بسیار بود).
زید سر به جانب امام برداشت و عرض کرد: «ای امیر مؤمنان! خداوند شما را نیز رحمت کند، سوگند به خدا من شما را نشناختم مگر به عنوان خداشناس و آگاه به آیات قرآن و با کمال آگاهی در رکاب شما با دشمن جنگیدم» پس از چند لحظه به شهادت رسید.[3]
جالب این است که حضرت علی(ع) از این قهرمان به عنوان این که دارای دو ویژگی ممتاز است (۱- یاری بسیار ۲- کمخرجی) یاد کرد، از این عبارت میفهمیم کمخرج بودن، سادهزیستی و دوری از هر گونه اسراف و تجمّلات از امتیازات بزرگ و از ارزشهای مهمّ اسلامی است.
۱۲- خانه ۸۰ دیناری چرا؟
عصر خلافت امیر مؤمنان حضرت علی(ع) بود و مردم نوعاً در فقر و ناداری به سر میبردند. حضرت علی(ع) زندگی بسیار سادهای داشت، کارگزاران حکومت او نیز لازم بود سادهزیستی را رعایت کنند، ولی ناگهان به حضرت علی(ع) خبر رسید که «شُرَیح»، قاضی حکومت {که در عصر خلافت عمر بن خطّاب، قاضی کشور اسلامی شده بود و در عصر خلافت عثمان و علی(ع) نیز در این مقام باقی بود}[4] خانهای به مبلغ هشتاد دینار خریده و قباله محکمی با امضای گواهان برای آن درست کرده است {خانه ۸۰ دیناری در آن عصر – گر چه از مال حلال باشد - برای فردی مثل شریح، اسرافآمیز بود و حاکی از آن بود که او از وادی امن زهد و سادهزیستی به درّه هولناک دنیاپرستی و تجمّلگرایی واژگون شده است.}
حضرت علی(ع) بیدرنگ غلامش، قنبر را طلبید و به او فرمود اکنون برو و شریح را به اینجا بیاور. قنبر فرمان مولا را اجرا کرد. شریح به محضر امام علی(ع) آمد. امام تا به او فرمود: «به من گزارش دادهاند که تو خانه هشتاد دیناری خریدهای و آن را به نام خود قباله کرده و برای آن شهود و گواهان گرفتهای!»
شریح: آری، درست گزارش دادهاند.
امام با چهرهای خشمآلود به شریح نگریست و خطاب به او چنین فرمود:
ای شریح! به زودی کسی (عزرائیل) به سوی تو آید که نه به قبالهات مینگرد و نه به امضای آن شهود و گواهان اعتنایی میکند، تو را از آن خانه اخراج میکند و در میان گودال گور میافکند. ای شریح! مبادا این خانه را از مال دیگران خریده باشی و بهای آن را از راه حرام به دست آورده باشی، که در این صورت موجب تباهی دنیا و آخرت خود شدهای. این را بدان که اگر هنگام خریداری خانه نزد من آمده بودی، قبالهای برایت مینوشتم که با توجّه به آن حتّی به خریدن یک خانهای به قیمت یک درهم یا بیشتر علاقهمند نمیشدی، قبالهای که نسخهاش چنین بود:
«این خانهای است که بنده ذلیل از مردهای که آمادهی کوچ است، خریداری کرده، با این مشخّصات که در سرای غرور در محلّهی فانیشوندگان و در کوچه هلاکشوندگان قرار دارد. محدوده چهار طرف آن عبارت است از:
1. یک سوی آن به آفات و بلیّات آمیخته است.
2. سوی دوّم آن به مصائب و رنجها اتّصال دارد.
3. حدّ سوم آن به هوسهای نفسانی پیوند خورده است.
4. حدّ چهارمش به گمراه کردن شیطان منتهی میشود که راه ورودی آن از همین سو باز میشود.
این خانه را کسی که فریفته آرزوهاست، از کسی که پس از مدّت کوتاهی میمیرد به مبلغ خروج از عزّت قناعت و ورود به ذلّت اسارت زرق و برق دنیا، خریده است، هرگونه کشف خلافی رخ دهد برعهده پیکرهای پوسیده شاهان ایران و روم و ... است... شاهد این قباله، عقل است، آنگاه که از سلطه هوسها و از بند دنیاپرستی رها گردد...».[5]
این نصیحت تکاندهنده علی(ع) به ما و هشدار عمیق او به کسانی است که فریفته زرق و برق دنیا شده و در نتیجه، به تجمّلات و جلوههای اسرافآمیز آن رو میآورند و گاهی در آن غرق میشوند.
۱۳- نهی امام صادق(ع) از خرید کالاهای گران
ابان بن تغلب یکی از شاگردان امام صادق(ع) میگوید آن حضرت فرمود:
«آیا میپنداری این که خداوند به بعضی نعمت فراوان داده و به بعضی نداده، به خاطر این است که به دسته اوّل کرامت کرده و به دسته دوّم بیاعتنایی؛ نه چنین نیست، بلکه مال، مال خداست که به عنوان امانت در اختیار انسان قرار میدهد و به او اجازه میدهد که به اندازه معتدل بخورد و بیاشامد و ازدواج کند و مرکب برای خود تهیّه نماید و اضافی را به تهیدستان از مؤمنان رد کند، تا بدین وسیله به آنها نوا بخشد. چنان چه کسی چنین کرد، آن چه میخورد و میآشامد و همبستر میشود و سوار میگردد، حلال است و در غیر این صورت حرام میباشد. خداوند میفرماید:
«اسراف نکنید. خدا اسرافکاران را دوست نمیدارد».[6]
آیا میپنداری که خداوند انسانی را بر مال خود امین قرار میدهد با این وصف که او برود با آن مال اسبی به قیمت «ده هزار درهم» بخرد، با این که اسب بیست درهمی برای او کافی است (و اسب بیست درهمی موجود است) یا کنیزی به هزار دینار بخرد، با این که کنیز بیست دیناری برای او کافی است و با این که خدا فرموده:
«اسراف نکنید، خداوند مسرفان را دوست ندارد».[7]
خودآزمایی
1. اعتراض ابوذر نسبت به عثمان و معاویه بیشتر در چه مواردی بود؟
2. چرا حضرت علی(ع) نامه تندی به عثمان بن حُنَیف نوشت و او را سرزنش کرد؟
3. دو ویژگی ممتاز «زید بن صوحان» از نظر حضرت علی(ع) چه بود؟
پینوشتها
[1]. اقتباس از الغدیر، ج 8، ص 348؛ قاموس الرّجال، ج 2، ص 453.
[2]. نهجالبلاغه، نامه ۴۵.
[3]. احقاقالحق، ج ۱۵، ص ۲۷۳.
[4]. حضرت علی (ع) در عصر خلافتش او را به مقام قضاوت منصوب کرد، مشروط بر این که هیچ حکمی بدون تأیید آن حضرت صادر نکند (وسائلالشیعه، ج ۱۸، ص 6).
[5]. نهجالبلاغه، نامه ۳. در اینجا ممکن است این سؤال شود که نظیر این مطلب در مورد «علاء بن زیاد حارثی» پیش آمد، ولی وقتی که او عرض کرد: «من این خانه را وسیله آخرت قرار دادم» حضرت علی (ع) فرمود: «در این صورت کار تو صحیح و مقدّمه آخرت است» (چنان که در نهجالبلاغه خطبه ۲۰۹ آمده است). پاسخ آن که، شریح از کارگزاران دولت بود، کارگزاران حکومت اسلامی باید در رعایت سادهزیستی، بیشتر کوشا باشند و شرایط علاء با شریح فرق میکرد.
[6]. سوره اعراف، آیه ۳۱.
[7]. سفینةالبحار، ج ۱، ص 615؛ تفسیرالمیزان، ج ۸، ص 39؛ بحارالانوار، ج ۷۵، ص 305.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی